به گزارش خبرنگارتبسم مهر، پنجمین جلسه از سلسله نشستهای مسئله فرهنگ، با همکاری موسسه خانه کتاب و دفتر مطالعات و برنامه ریزی راهبردی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، دوشنبه 13 آبان در سرای اهل قلم برگزار شد.
«بیژن عبدالکریمی» در این نشست مباحث خود را با این جمله آغاز کرد که من دوست دارم بحث را از معرفی خودم آغاز کنم، اینکه من که اینجا نشسته ام چه کسی هستم؟ من یک دانش آموخته فلسفه هستم و به هیچ جریان سیاسی تعلق ندارم، نَه می خواهم قدرت سیاسی را تعریف کنم و نه به آن لگد می زنم، به اندازه کافی این امر در رسانه ها صورت می پذیرد، من برای همه دست اندرکاران احترام قایل ام. با این وجود پیشاپیش اگر مفاهیمی به کار می برم که باز گزنده ای دارند عذرخواهی می کنم اما دردی دارد و به خاطر این درد است که این مسایل را مطرح می کنم.
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در ادامه به اساسنامه و اهداف شورای عالی انقلاب فرهنگی اشاره کرد و ادامه داد: خارج از هرگونه تعارف، اگر به این دو مورد یا به چشم انداز آموزش و پرورش و دانشگاه رجوع کنید، خواهید دید که قرار بود نسلی را تربیت کنیم که به خویشتن تاریخی خود بازگردد، با میراث تاریخی خودش ارتباط برقرار کند و به دنبال تحقق ارزش های والای معنوی باشد؛ اما آنچه در واقعیت اجتماعی شاهدیم اینکه کاملا حرکت طی طریق معکوس بوده و در هیچ دوره ای چنین شکافی میان جوانان و حتی افراد عادی جامعه با میراث تاریخی ایجاد نشده بود.
فرهنگ امر دم دستی نیست، هر چاله دهان نمی تواند مدعی باشد که من با مقوله فرهنگ سر و کار دارم، یک استاد دانشگاه به هیچ وجه با مقوله فرهنگ سر و کار ندارد، چنین نیست اگر کسی کارمند وزارت آموزش و پرورش، یا کارمند و یا رئیس ارشاد بود فرد فرهنگی است و با مقوله فرهنگ نسبت دارد چراکه باید درک از مقوله فرهنگ وجود داشته باشد.
وی گفت: امروز نوعی خودزنی و کینه نسبت به خویشتن تاریخی در میان جوانان وجود دارد و بی برو برگرد و بدون هیچ تعارفی ما در همه اهداف و هدفگزاری های فرهنگی شکست خورده ایم، کسی هم که این شکست را نمی پذیرد یا منصبی دارد که می خواهد موقعیت خود را حفظ کند یا شارلاتانی است که می خواهد از این وضعیت سودی ببرد.
عبدالکریمی اظهار کرد: فکر نمی کنم آن کس که درد دین و فرهنگ و تفکر دارد با کسی که درد ارزش دارد چندان اختلاف نظری داشته باشند مگر بر سر تحلیل ها، در این میان سوال این است که مساله فرهنگ چیست؟ فرهنگ مقوله ای است که به هیج وجه نمی توان آن را اوبجه پذیر کرد. برای درک بهتر موضوع مثالی را مطرح می کنم، مولانا قصه ای دارد که در آن ماهی های جوان از ماهی پیر می پرسند آب چیست؟ او پاسخ می دهد: نمیدانم و از هرکسی می پرسند نمی داند تا یک ماهی می گوید هفت دریا را طی طریق کنید تا به ماهی حکیم برسید و زمانی که به او رسیدند پاسخ داد: به من بگویید چه چیز آب نیست؟ همه چیز آب است.
این استاد دانشگاه گفت: ما درون فرهنگ غرقیم، از ساده ترین رفتارها تا پنهانی ترین روابط زن مرد در زندگی خانوادگی تا کلی ترین مناسبات بین المللی با فرهنگ سر و کار داریم و اگر حیات اجتماعی را به دایره 360 درجه تشبیه کنیم در تمام آن با مقوله فرهنگ مواجهیم. اما امروز مساله اصلی ما در فرهنگ این است که هیچ درکی از آن نداریم و در ساختار اجتماعی و سیاسی مان فقر عظیمی در خصوص درک مقوله فرهنگ وجود دارد، آنچه که نهادهای فرهنگی ما از فرهنگ می فهمند شکل تلیغات است، فکر می کنیم اگر پوستر چاپ کنیم و سریال بسازیم و شعاری را در مطبوعات حقنه کنیم کار فرهنگی کردیم در حالی که این فعالیت ها نسبتی با مقوله فرهنگی ندارد. این همه تلاش های به اصلاح فرهنگی در کشور صورت گرفت اما چه فکر می کردیم و چه شد.
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی تصریح کرد: شکاف عظیم موجود میان آرمان و هدفگذاری فرهنگی ما نشان از آن دارد که راه را درست نرفته ایم و فرهنگ را با بسیاری از امور خلط می کنیم، فرهنگ امر دم دستی نیست، هر چاله دهان نمی تواند مدعی باشد که من با مقوله فرهنگ سر و کار دارم، یک استاد دانشگاه به هیچ وجه با مقوله فرهنگ سر و کار ندارد، چنین نیست اگر کسی کارمند وزارت آموزش و پرورش، یا کارمند و یا رئیس ارشاد بود فرد فرهنگی است و با مقوله فرهنگ نسبت دارد چراکه باید درک از مقوله فرهنگ وجود داشته باشد.
وی افزود: ما در مورد فرهنگ زیاد حرف می زنیم و انقلاب خود را انقلاب فرهنگی میخوانیم، این جمله ای کلیشه ای و گفتمانی است. اما ادعای من این است که در ساختار اجتماعی ما به طور کلی هیچ درکی از مقوله فرهنگ وجود ندارد که برای اثبات این ادعا به سه گونه مناسبات انسانی اشاره می کنم که در میان ما آدمیان وجود دارد، یک رابطه بر اساس عنصر اوتولیته و قدرت است، رابطه زندانبان با زندانی بر ااین ساس است، او حکم می دهد و زندانی تبعیت می کند، ارتباط پلیس با شهروندان نیز چنین است و مثال های دیگری که وجود دارد. حال سیاست رابطه ای مبتنی بر اوتولیت است.
عبدالکریمی گفت: نوع دیگری از رابطه وجود دارد که مبتنی بر سود طرفین است و ترس و تبعیت در آن وجود ندارد؛ مثلا من یه یک قصابی می روم پول می دهم و گوشت میخرم، قصاب باید راضی باشد و من هم که پول می دهم باید راضی باشم، این اقتصاد است اما فردی که با اسلحه به مغازه قصابی می رود و اسلحه را بر شقیقه قصاب می گذارد و می گوید به من گوشت بده از قالب مثال قبل خارح شده و این کارش در واقع خلط دو رابطه و ویران کردن رابطه اقتصادی است.
این استاد دانشگاه افزود: اما نوع دیگری از رابطه وجود دارد که انسانی ترین نوع آن محسوب می شود و من ناچارم علی الحساب اسم آن را رابطه فرهنگی بگذارم، وقتی که من وارد کلاس می شوم اگر در پشت اوتولیته ها پنهان شوم و به دانشجویان بگویم که کرهبزها!جوجه ها! من دکتر بیژن عبدالکریمی هستم و خودم را پشت ورق پاره دکترا پنهان کنم و برای خود کاریزما ایجاد کرده و یا دانشجو را تهدید کنم و بگویم که چه قدر به من پول میدهی تا به شما نمره دهم این هرگز رابطه فرهنگی نیست، رابطه فرهنگی یعنی من بر اساس تعهدی که بر اساس آن به حقیقتی رسیده ام حرفم را بگویم، این دستاورد علمی من است و دانشجو بر این اساس با من رابطه آزادانه ای برقرار می کند که طی آن پدیده ای صورت می گیرد که اسم آن را تاثیر می گذاریم، یعنی ممکن است روزی اسم بیژن عبدالکریمی بیاید و قلب یک دانشجو شاد شود.
وی با بیان اینکه رابطه فرهنگی یعنی مواجه فردی با حقیقت و تحت تاثیر گرفتن وجود از آن، گفت: این چیزی است که در کل ساختار و نهادهای فرهنگی ما به هیچ وجه وجود ندارد چون درکی از این مقوله نیست، تازه مدعی هم هستند که کار فرهنگی می کنند و تصور می کنند که کار فرهنگی کار ساده ای است. کار فرهنی جایی است که با جان و وجدان یک جامعه و مخاطب ارتباط برقرار کند و هر چاله دهانی نمی تواند آن را تامین کند. متاسفانه در ساختار اجتماعی ما اگر بخواهم مساله فرهنگ را صورت بندی کنم باید بگویم مقوله فرهنگ با مقوله اوتولیته پیوند خورده و از عنصر تاثیرگذاری مدنی تهی شده است.
عبدالکریمی افزود: ما درک سیاسی، پلیسی و نظامی از مقوله فرهنگ داریم و حتی مفاهیمی که در مورد آن مطرح می کنیم سیاسی است، مفاهیمی نظیر تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، بسیج فرهنگی و ... مفاهیم سیاسی است. این در حالی است که فرهنگ یک مقوله عینی است، به این معنا که مستقل از سوژه و اراده های ماست. همان گونه که اگر من بخواهم از این دیوار بگذرم و سرم را محکم بر آن بگذرم و اصرار کنم که عبور کنم سرم می شکند، مقوله فرهنگی نیز به همان اندازه عینیت دارد که مقولات فیزیکی.
وی ادامه داد: چنین نیست که بتوانیم با فرهنگ هرکاری انجام دهیم، فرهنگ به شدت مقابل شما مقاومت می کند، مقاومت فرهنگی را فارغ از اینکه قبول کنیم یا نکنیم مقوله فرهنگ مستقل است و این نکته ای است که نهادهای فرهنگی باید بفهمند؛ فرهنگ امری سوژهمحور و انسانمحور نیست، نَه به این معنا که با انسان رابطه ای ندارد اما نگاه کنید جهان بر اساس اراده انسان نمی چرخد، همه امور جهان تابع اراده ها و طرحهای ما نیست، تاریخ امری سوژه محورو بشرمحور نیست به این معنا که همه جریانات تاریخ، تابع آرزوها و طرح های ما نیست، ما هدف گذاری هایی می کنیم اما بعد می بینیم که جامعه و تاریخ سر از جای دیگری در می آورد.
این استاد فلسفه گفت: هیچ کسی در سال 56 و 57 فکر نمی کرد که ایران سال 98 اینجا باشد، ما اراده کردیم و برنامه ریزی کردیم و طرح ها دادیم اما تاریخ روی کاکل بشر نمیچرخد، این بدان معنا نیست که بشر تفش ندارد اما همه چیز تابع برنامهریزی های ما نیست چه آنکه تمام رویدادهای زندگی تابع نقش های ما نیست، این مثال را همه شنیدیم که وقتی بچه بودیم می گفتند انشا بنویسیم که بزرگ شدید دوست دارید چه کاره شوید؛ در این انشاها هیچ کسی نگفت من می خواهم کارمند ارشاد بشوم، کسی نگفت می خواهم لیسانس تئاتر بگیریم و مشاور املاک در بنگاه معاملات املاک شوم، کسی ننوشت که بزرگ شوم می خواهم همسرم را طلاق دهم و ... این موارد در زندگی رخ می دهد چون همه چیزِ زندگی تابع ما نیست.
اگر بخواهم تمام مسایل فرهنگی خودمان را در یک جمله خلاصه کنم مهمترین مساله فرهنگی ما تأخر تاریخی است، مرادم از تأخر تاریخی این است که ما به مقولاتی میاندیشیم که این مقولات با زندگی واقعی جامعه ارتباط برقرار نمی کند، ما هنوز می خواهیم با مقولات عالم سنت بیندیشیم بی خبر از آنکه چند قرن است که عالم سنت به زیر آب رفته است
این محقق اظهار کرد: حرفم این است که فرهنگ درست مثل خود جهان، مثل خود تاریخ، امر سوژه محورنیست و درکی بسیار کمیک و تراژیک است که یک عده در اتاق در بسته نشستند و برای فرهنگ برنامه ریزی کردند، از این جهت است که می گویم ساختار اجتماعی ما درکی از مقوله فرهنگی ندارد و این مهمترین مساله جاامعه ماست که این درک در آن وجود ندارد. فرهنگ چیزی نیست که از اراده ما تبیعت کند، ما خیلی چیزها میخواهیم اما واقعیت جهان چنین نیست که هرچه اراده کردیم به زور از آن تبعیت کند، من نمی گویم با واقعیت جهان همسو شویم اما بفهمیم که اراده های ما تا کجا دخیل است.
عبدالکریمی ادامه داد: مساله دیگر اینکه زیست جهان ما دگرگون شده و این زیست جهان بخشی از تاریخ هستی است، مدرنیته و زیست جهان مدرن امر عارضی نیست، جهان کنونی همان جهان گذشته نیست، سوبجکتیویسم جدید امری است که گذشتگان ما هیچ تجربهای از آن نداشتند. ما جهان کنونی و مولفه های آن را درک نکرده ایم، باید درک آنتولوژیک از جهان امروز داشته باشیم و ساختار ما کاملا تهی از این درک است.
این استاد دانشگاه گفت: اگر بخواهم تمام مسایل فرهنگی خودمان را در یک جمله خلاصه کنم مهمترین مساله فرهنگی ما تأخر تاریخی است، مرادم از تأخر تاریخی این است که ما به مقولاتی میاندیشیم که این مقولات با زندگی واقعی جامعه ارتباط برقرار نمی کند، ما هنوز می خواهیم با مقولات عالم سنت بیندیشیم بی خبر از آنکه چند قرن است که عالم سنت به زیر آب رفته است. مساله مهمتر اینکه ساختار فرهنگی باید بفهمد که ما با دومین شکاف تمدنی خود مواجه شده ایم، یعنی اگر تاکنون مساله ما این بود که چه طور عالم سنت را با عالم مدرنیته سازگار کنیم امروز خود به بخشی از عالم کهن تبدیل شده است.
عبدالکریمی اظهار کرد: یکی از مهمترین عوامل انقلاب صنعتی دوم در آی. تی و رسانه است، همان طور که انقلاب صنعتی اول صرفا انقلاب در صنعت نبود بلکه انقلاب در زیست جهان بشر بود و دین و روابط اجتماعی و نظام سیاسی را دگرگون کرد، امروز هم مساله این نیست که چند اسمارت فون دست بچه های ماست. مساله این است که انسانی ظهور کرده که با انسان گذشته ماهیتا متفاوت است، جهانی ظهور کرده که با جهان دیروز متفاوت است، جهان امروز جهان رسانه ای شده است، انسان امروز انسان آنلاین است.
این استاد دانشگاه افزود: در جهانی که همه چیز سوبجکتیو و حقیقت امر انسانی شده است، در جهانی که اخلاق امر انسانی است ما می خواهیم از حقایق غیرانسانی دفاع کنیم، من مخالف این نیستم اما زمان متفاوت است ما قدرت دیالوگ با جهان را نداریم جز این که میگوییم مرگ بر این و مرگ بر آن. ما نمی توانیم آن ارزش ها را در جهان کنونی باز تفسیر کنیم، متاسفانه من هیچ صاحب نظری را حتی میان روشنفکران و اساتید دانشگاه ندیدم که مساله ایران را در وجه جهانی بفهمد.
وی با بیان اینکه آنچه امروز ظهور کرده طی تحولاتی است که در یک هزاره صورت پذیرفته است، تصریح کرد: تبدیل دین به ایدولوژی بزرگترین عاملی بود که سبب شد جامعه ما در هیچ دوره ای حتی در دوره پهلوی آنچنان که در روزگار کنونی ما جهت گیری سکولاریته رواج دارد رواج یابد. بارها گفته ام تفسیر ایدولوژیک از دین گوساله سامری زمان ماست به ابن معنا که می خواهیم ندای بشری را به عنوان ندای الهی تلقی کنیم، اگر نداری الهی این است که جوان ما حق دارد حالش به هم بخورد و استفراغ کند.
عبدالکریمی گفت: ما خرد ایر انی را قربانی کردیم، هانری کربن می گفت: «اگر نهیلیسم در روزگار کنونی پادزهری داشته باشد آن خرد ایرانی است». سنت احیا نشده سنت نیست جسد بی روح سنت است، این داعش است، داعش می گوید اسلام اما اسلامی که در آن معنا و حکمت و معنویت وجود ندارد جسد مرده اسلام است.