زنگ انشاء تمام است؛در فرهنگ چه کردیم؟/تاملی در آمریکاستیزی فرهنگی
دوشنبه 13 آبان 1398 - 14:00:22

 خبرنگار تبسم مهر در میانه فیلم «ماتریکس»، فیلم تاریخی انتهای دهه نود میلادی، «نئو»، قهرمان داستان به نیروهای شورشی ضدماتریکس می پیوندد. انتخاب می‌کند که از دنیای خیالی و نمادین زندگی روزمره بالاتر رود و به درک و یاری واقعیت حقیقت بشتابد.در این هنگام است که «مورفئوس» دست او را می‌گیرد و  چهره واقعی دنیا، شهر لس آنجلس را به او نشان می‌دهد، آنجا چیزی نیست جز خرابه‌هایی ترسناک، یک کابوس تمام عیار. مورفیوس، نئو را مورد خطاب قرار می دهد و از او با این جمله استقبال می کند:"به برهوت حقیقت خوش آمدی "...

این واقعیت صریح و بی‌فاصله امروز ماست. نیازی نیست مثل سازندگان ماتریکس، واچوفسکی‌ها به دنیاهای موازی معتقد باشیم، نیازی به اعتقاد به یک شبیه‌ساز قدرت‌مند برای آفریدن واقعیتی مجازی به جای حقیقت دنیا هم نیست. کافی است دنیای امروزمان را نگاه کنیم، پیش‌فرض‌های رسانه‌های جریان اصلی را بزداییم و از  الگوهای زندگی در دنیای قدیم، یک دهکده جهانی با کدخدایی به نام آمریکا بگریزیم. بهشت برینی که رسانه‌ها، فیلم‌ها، موزیک‌ها و... از آمریکا ساخته بودند، از دنیای تحت سلطنت آمریکا، از یک رویای آمریکایی که دنیا را آباد و شاد و آزاد خواهد کرد؛ حالا با گذشت زمان، اگر از قید محاصره تولیدات رسانه‌ای و هنری و فرهنگی آمریکایی، از قید فیلم‌های هالیوودی رها شویم چیزی بیشتر از یک خرابه نیست. هر جا که آمریکا پا گذاشته است چیزی جز خرابه و وحشت باقی نگذاشته است. آمریکایی‌ها در سراسر جهان منفور شده‌اند و موجود در ظاهر ساده اما پیچیده‌ای به نام ترامپ، هویت واقعی آمریکا را امروز به رخ کشیده است. تلاش برای نمایش این برهوتی از حقیقت که مدیریت به سبک آمریکایی از دنیا ساخته است، این خرابه‌های شهر لس‌انجلس، شروع شده است، اما پراکنده و حاشیه‌ای. نئوها از سرتاسر دنیا شروع به هک کردن سیستم اصلی کرده‌اند. همدیگر را نمی‌شناسند، اما در نمایش حقیقت با هم مشترکند، برخاسته‌اند و می‌جنگند. ایران چه می‌کند؟

دو.

ده سال پیش در اتفاقی نمادین سفیر آمریکا در بنغازی کشته شد. این اتفاق درست در همان روزی رخ داد که جی کریستوفر استیونس به بنغازی رفته بود تا یک مرکز فرهنگی به نام «آمریکای بزرگ» در این شهر بزرگ لیبی افتتاح کند. مرکزی که به گفته او قرار بود به مردم لیبی، زبان انگلیسی یاد دهد، اینترنت پرسرعت و رایگان در اختیار آنها بگذارد و برایشان فیلم‌های هالیوودی پخش کند. حالا پذیرفتن قواعدی که آمریکایی‌ها برای زندگی در دنیای جدید نهادینه کرده‌اند از خود این قواعد وحشتناک‌تر است.

 در زمانه‌ای که زنگ سقوط برای دوستان آمریکایی‌مان به صدا درآمده است؛ هر گونه دست و پا زدن برای کسب اعتباری دوباره برای آمریکا به بیهوده قدم زدن در خرابه‌های لس‌انجلس ماتریکس می‌ماند.

ما  وارد دنیای جدید شده‌ایم. مسیر ضدآمریکایی بودن در دنیای جدید یا به تعبیر دیگرش، مسیر وابسته بودن به حقیقتی که دیگر ساخته و پرداخته رسانه‌های جریان اصلی نیست، مسیر جدید دنیای ماست و در این میان کشوری به نام ایران و مردمانی به نام ایرانی‌ها شرایط به شدت ویژه‌ای دارند. جریان اصلی رسانه‌های دنیا، فیلمسازی در دنیا، تفکرسازی، موسیقی و... با قدرت قبل‌، و البته کمی وقاحت بیشتر به مسیر تئوریزه‌کردن و عملیاتی کردن رویای آمریکایی مشغولند، اما اولاً جریانی حاشیه‌ای و خرد در کنار این جریان عظیم فرهنگی و رسانه‌ای، در مقابل این رویا ایستاده است و به سختی مشغول نفس کشیدن است و ثانیاً آمریکا در ضعیف‌ترین زمان تاریخ خود به سر می‌برد.

 موقعیت خاص جغرافیایی ایران، نزدیکی به دو پاشنه‌آشیل اصلی آمریکا در روزگار جدید، عراق و افغانستان، جایی که رسانه‌های جریان اصلی به شدت روی واژگون‌سازی واقعیت آن متمرکز شده‌اند و مهمتر از آن موقعیت خاص سیاسی و تمدنی ایران، قرار گرفتن در خط مقدم مبارزه با آمریکا به مدت سه دهه و محبوبیت قلبی در میان همه توده‌های مردم ضعیف نگه‌داشته شده دنیا، فضا را به شدت برای حضور ایران در مرکز جریان امیدوارانه اما حاشیه‌ای ضداستکباری فراهم کرده است. نبرد سیاسی و نظامی ایران علیه آمریکا روز به روز گسترش می‌یابد. با رهایی از چاله مذاکره و قطعیت یافتن بی‌اعتباری امیدواری به آمریکا برای حل مسائل ایران؛ امروز به قول رهبر انقلاب در دیدار با دانش‌اموزان ایرانی؛ ایران آمریکا را به گوشه رینگ برده است. اما سهم فرهنگ و هنر ایرانی در بزرگترین چالش تمدنی ایران در چهار دهه اخیر چه اندازه بوده است؟ 

سه.

هر وقت بخواهید به بی‌کارکردی فضاهای فرهنگی و مذهبی و انقلابی و... در کشور نقدی وارد کنید و متولیان این حوزه‌ها را پای میز پاسخگویی بکشانید، مدیران و متولیان این نهادها با پرونده‌هایی پر و پیمان از «آمار» و «ارقام» پشت میز حاضر می‌شوند و گزارش‌های مفصلی از رشد و تقویت فضاها، امکانات، زیرساخت‌ها، نهادها، آموزشکده‌ها، پژوهشگاه‌ها، هیئات مذهبی، فرهنگسراها، خانه‌های فرهنگ و هنر و حجم عظیمی از تولید محصولات فرهنگی و مذهبی و هنری و... ارائه می‌دهند و شما را ملزم به پذیرش این ادعا می‌کنند که با این همه کبکبه و دبدبه در حول و حوش این عرصه‌ها مگر می‌توان گفت نهادهای فرهنگی و مذهبی و انقلابی و... بی‌کارکرد هستند؟!  حالا شما بیایید واقعیات بیرونی را در خصوص اضمحلال ایده‌های فرهنگی، مذهبی و انقلابی به این آقایان مسئول نشان بدهید، مگر قبول می‌کنند که کارکرد این کبکبه و دبدبه چیز دیگری بوده و نتایج و برآیندها، شکافی را نشان می‌دهد که با خروارها «گزارش کار» و «آمار و ارقام» نمی‌توان پُرش کرد؟!

هر وقت بخواهید به بی‌کارکردی فضاهای فرهنگی و مذهبی و انقلابی و... در کشور نقدی وارد کنید و متولیان این حوزه‌ها را پای میز پاسخگویی بکشانید، مدیران و متولیان این نهادها با پرونده‌هایی پر و پیمان از «آمار» و «ارقام» پشت میز حاضر می‌شوند و گزارش‌های مفصلی از رشد و تقویت فضاها، امکانات، زیرساخت‌ها، نهادها، آموزشکده‌ها، پژوهشگاه‌ها، هیئات مذهبی، فرهنگسراها، خانه‌های فرهنگ و هنر و حجم عظیمی از تولید محصولات فرهنگی و مذهبی و هنری و... ارائه می‌دهنداین مشت نمونه خروار عرصه‌های مختلف دیگری هم هست، از گزارش‌های مربوط به رشد صنعت و تولید داخلی بگیرد تا گزارش‌هایی که در خصوص اقدامات محیط زیستی ارائه می‌شود؛ نتایج فضای واقعی در این عرصه‌ها هم کاملا ملموس و مشخص است، از نابودی نهادهای تولیدی و کسب و کارهای خرد و ورشکستگی کارخانجات و حجم بالای واردات و قاچاق کالا و غرق شدن مردم در مصرفگرایی بگیرید، تا نابودی تالاب و دریاچه و رودخانه و آلودگی آب و هوا و زمین و ناتوانی در مدیریت پسماند و زباله‌هایی که جنگل ‌ها و محیط زیست را به مرز نابودی نزدیک کرده است و... .

در خصوص مسئله فرهنگ، این وضعیت پارادوکسیکال کمی نامحسوس‌تر و ناملموس‌تر است و درک شکاف موجود کمی دشوارتر، اما البته ناممکن نیست! اینکه بزرگترین آرمانهای فرهنگی و معنوی انقلاب اسلامی – انقلابی که بارها «انقلاب فرهنگی» خوانده شده  – بر زمین مانده و متولیان و مسئولان از فربه‌شدن ساختارها و زیرساخت‌ها و محصولات مادی حرف می‌زنند، جای تامل جدی دارد و باید در جای خود بررسی شود. در اینجا صرفا به یک نمونه بسنده خواهد شد. اما پیش از ورود به آن نمونه ذکر یک نکته ضروری است.

برخی از منتقدان وضع موجود مدعی هستند که هر آرمان یا عرصه‌ای که با ایدئولوژی جمهوری اسلامی همخوان باشد مورد توجه قرار خواهد گرفت و اتفاقا نظم حاکم، از آن آرمان و عرصه به خوبی پشتیبانی خواهد کرد، آن را ارتقاء خواهد داد و به نتایج مطلوبش خواهد رساند! بر مبنای این طرز تلقی، مسئله این است که وضعیت حاکم، به عمد در راه تحقق بسیاری از آرمانهای اولیه انقلاب اسلامی تلاش نمی‌کند، اتفاقا اگر بخواهد آرمانی یا خواسته‌ای را پیش ببرد، می‌تواند و خوب هم می‌تواند! درباره این ادعا باید چون و چرا کرد و آن را به آزمون گذاشت؛ اتفاقا نمونه‌ای که در اینجا مورد بررسی قرار خواهد گرفت در راستای همین آزمون پیش خواهد رفت و آن آرمان «مقابله با استکبار و نظام سلطه» و مشخصا «آمریکا» است که امام خمینی (ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی آن را «شیطان بزرگ» نامید و در همه این سالها هم بر طبل این مقابله کوبیده شد و جمهوری اسلامی هیچ‌گاه ذره‌ای از آن عدول نکرد. سوال اینجاست که جمهوری اسلامی تا چه حد در راه مقابله با آمریکا و نظام سلطه کارکرد داشته و این آرمان را – آرمانی که بر مبنای ادعای مدعیان آن را مطلوب خویش می‌دانسته – به جایی رسانده است؟ طبیعتا این گزارش از یک مجرای فرهنگی به تحلیل این مسئله خواهد پرداخت.

همه آنچه که پیشتر درخصوص «ارائه آمار و ارقام در پاسخ به انتقادها» به آن پرداخته شد در خصوص آرمان آمریکاستیزی جمهوری اسلامی هم صادق است؛ یعنی تا بخواهید در این خصوص چون و چرا کنید متولیان این مسئله با کلی آمار و ارقام و فربه نشان دادن برنامه‌ها و محصولات و کنگره‌ها و ساختارها و... تلاش می‌کنند این نکته را القا کنند که ما هژمونی آمریکا در جهان را شکسته‌ایم و بزرگترین آمریکاستیز همه دوران‌ها بوده‌ایم. اما آیا این اقدامات در جامعه ایران، استکبارستیزی و مقابله با نظام سلطه را به فرهنگی واقعی، مردمی، غیرنمایشی و فراگیر تبدیل کرده است؟

باید واقع‌بینانه و به دور از هرگونه توهمی به این مسئله نگاه کرد؛ ژان بودریار زمانی که «آمریکا» را به شکلی نمادین «مدینه فاضله تحقق یافته» خوانده بود، از موضوعی پیچیده پرده برمی‌داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. وجه نمادین آمریکا در جهان و همه نمادسازی‌ها درباره آن، نه تنها کشورهای دوست (مثلا اروپا) را درمی‌نوردد، بلکه به شکلی عجیب به فتح تمام قله‌های ستبر و مقاوم و حتی متخاصم با خود نیز دست می‌یابد و خویش را به عنوان «اتوپیا» بر جبهه مقابل هم حقنه می‌کند! بودریار که اساسا رویکردش انتقادی است، «مدینه فاضله تحقق یافته» را به عنوان ستایش از آمریکا طرح نمی‌کند، بلکه آن جامعه و کشور جدید التاسیس را به عنوان نمادی که «همه» آن را یک اتوپیای تحقق یافته «در نظر می‌گیرند»، معرفی می‌کند. متاسفانه این قید «همه»، از لحاظ فرهنگی کشور ایران را هم به عنوان صاحب بزرگترین گام‌ها و شعارهای آمریکاستیزانه در نیم قرن اخیر، شامل می‌شود.

ژان بودریار زمانی که «آمریکا» را به شکلی نمادین «مدینه فاضله تحقق یافته» خوانده بود، از موضوعی پیچیده پرده برمیداشت که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. وجه نمادین آمریکا در جهان و همه نمادسازی‌ها درباره آن، نه تنها کشورهای دوست (مثلا اروپا) را درمی‌نوردد، بلکه به شکلی عجیب به فتح تمام قله‌های ستبر و مقاوم و حتی متخاصم با خود نیز دست می‌یابد و خویش را به عنوان «اتوپیا» بر جبهه مقابل هم حقنه می‌کند!مسئله «فرهنگِ» آمریکاستیزی و مقابله با نظام سلطه و استکبار جهانی را باید از این منظر مورد توجه و مداقه قرار داد؛ مسئله به طور تحلیلی‌تر این است که نوع مناسبات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در ایران پساانقلاب به شکلی پیش رفته است که اتفاقا زمین بازی آمریکا و قوانین بازیهای برساخته شده توسط او، حفظ و محترم نگاه داشته شده است؛ به همین دلیل است که این آمریکا به عنوان «اتوپیا» تعین پیدا کرده و ذهنیات و اندیشه‌ها و رویاها را به خویش جلب می‌کند؛ چیزی که به شکلی پررنگ در طبقات متوسط شهرنشین و طبقات فرادست ایرانی مشهود است. به طور مشخص از اوایل دهه 70 شمسی در ایران، به میانجی موج متاخر مدرنیزاسیون، نوعی اتوپیاسازی ذهنی از کشورهای خارجی، برای نسل جوان ایرانی شکل گرفت که بر مبنای آن هر گاه به یک معنا در اینجا به خاطر کاری یا مصرف چیزی محدود یا ممنوع شد (اعم از هر گونه تفریح یا حضور فعال در فضای عمومی و ...) رسانه‌ها و ماهواره‌ها و حالا هم فضای مجازی نوعی ایماژسازی کرده‌اند که «خارج» (آنجا) به اتوپیا تبدیل شود و تلاش‌های طاقت‌فرسا و هزینه‌های گزافی برای رفتن به آنجا یا همان «سرزمین موعود» که خارج از ایران واقع شده است، صرف شود. موقعیت آمریکا البته در این میانه، یعنی در گستره وسیع «خارج کشور» بسیار برجسته‌تر و نمادین‌تر است.

آنچه به عنوان ایده و آرمان یا فرهنگ آمریکاستیزی مورد تاکید قرار گرفته است، ناتوان از فهم این مهم و البته فاقد توانایی برای زدودن این تصویر نمادین از آمریکاست و از این نظر هر قدر هم زیرساخت‌ها و برنامه‌ها و شعارها و کنگره‌ها و مجموعه مقالات و... فربه‌تر و زیادتر باشد، نمی‌تواند شکاف ایجاد شده در فضای واقعی را پر کند. مسئله اساسا نیازمند ساحت دیگری از فهم قضیه است که متاسفانه غایب است. این قضیه را باید از این منظر ادارک کرد که از دهه هفتاد و ورود سیاست‌های تعدیل ساختاری و علاقه همگانی مدیران میانمایه جمهوری اسلامی به پیوستن به سیاست‌های بازار آزاد و... وقوع این مکانیسم را تایید می‌کند، ولو اینکه خودآگاه نبوده باشد.

 طبقه متوسط شهرنشین ایرانی شدیداً سودای تجربه لذت حضور و تحقق رویای درک «اتوپیا» را دارد و گاه و بی‌گاه خبرهای هولناکی از مهاجرت یا صف‌های تشکیل شده در پشت سفارتخانه‌ها و شرکت در لاتاری و... را برای نزدیکتر شدن به جهان «سرزمین موعود» می‌شنویم. در این شرایط دم زدن از حجم بالای برنامه‌ها و سیاست‌گذاریهای استکبارستیزانه و تولیدات محصولات ضدآمریکایی و... هم همچنان ادامه دارد و به دلیل وجود تناقضات ساختاری در جامعه و سیاست‌های پذیرفته شده و یک بام و دو هوا بودن‌ها، این سیاست‌ها و برنامه‌ها و زیرساخت‌ها و فلان و بهمان کاملا بی‌کارکرد مانده است.

به این ترتیب، دوگانه و تقابل «فرهنگ عمومی» و «فرهنگ سازمانی» شدیداً جدی است و در حالی که مثلا پدری در مجلس شورای اسلامی بیانیه و اظهارات و برجام و سیاست‌های نظام سلطه و در راس آنها آمریکای جنایت‌کار را محکوم می‌کند، یا آتش می‌زند، پسر یا دختر همین نماینده در آمریکا زندگی/تحصیل می‌کند و یا برای رسیدن به آنها لَه لَه می‌زند. در این راستا اساساً برنامه‌های آمریکاستیزانه فلان نهاد فرهنگی چه تاثیری بر مردمی می‌گذارد که شاهد این وضعیت دوگانه و متقابل هستند؟

چهار.

در همه این چهل‌سال بعد از انقلاب؛  سیاست جمهوری اسلامی ایران در عرصه بین المللی در مواضع سیاسی و حرکت های ضداستعماری و ضدستم و حمایت از نهضت‌های آزادی‌بخش و ضدجنگ  و دیگر عرصه های سیاسی در خط مقدم مبارزه با امریکا و غرب ایستاده است، در همه این سالها الگوی حرکتهای جهادی و آزادیخواهانه در عرصه سیاسی بوده است و تک امید ملت‌های بدون رسانه دنیا برای حمایت؛ اما در عرصه فرهنگی و تمدنی به این جایگاه سیاسی بین المللی نزدیک هم نشده است.

مبارزه فرهنگی و تمدنی ما با دنیای غرب در همه این سالها کاملا محدود و بی رمق طی شده است و این سوال اساسی ماست: اینکه چرا باید بعد از گذشت چهل سال بزرگترین فیلم های ضدامریکایی  در خود غرب ساخته شود و دست فرهنگ ایرانی از مبارزه فرهنگی با یک جریان تمدنی کاملا خالی باشد؟‌سیاست ایرانی پابه پای همه فعالیت‌های سیاسی غرب در همه عرصه های سیاسی فعال و پیشتاز، بدون عقب نشینی با روحیه تهاجمی حاضر است و فعالیت های فرهنگی ایرانی در این رقابت بین المللی نابرابر و اصلا غیرقابل محاسبه؟ و ما فعالیت فرهنگی‌مان در اینجا در سینما  محدود به مبارزه با سیاه‌نمایی در سینمای اجتماعی و نقد فیلم‌های ملودارم سطحی سینمای بدنه و این جور بازی‌های رسانه‌مشغول‌کن باشد.

چرا باید در مورد کودکان آلوده شده به گازهای سمی در فلوجه در جریان جنگ امریکا تنها مستند موجود یک مستند ایتالیایی باشد و ایرانی‌ها همچنان در حال مستندسازی از طبیعت شمال و جنوب و غرب کشور؟ در مورد «رابرت بیلز» جنایات آمریکا در افغانستان فیلم ایرانی ساخته نمی‌شود و  چرا در بازنمایی تاریخ استعمار آفریقایی ها توسط اروپاییان، کشتار سرخپوستان بومی آمریکا و ... هیچ اثر ایرانی قابل دفاعی موجود نیست؟ 

واضح‌ترش می‌کنیم: چرا باید در مورد کودکان آلوده شده به گازهای سمی در فلوجه در جریان جنگ امریکا تنها مستند موجود یک مستند ایتالیایی باشد و ایرانی‌ها همچنان در حال مستندسازی از طبیعت شمال و جنوب و غرب کشور؟ در مورد «رابرت بیلز» جنایات آمریکا در افغانستان فیلم ایرانی ساخته نمی‌شود و چرا در بازنمایی تاریخ استعمار آفریقایی‌ها توسط اروپاییان، کشتار سرخپوستان بومی آمریکا و ... هیچ اثر ایرانی قابل دفاعی موجود نیست؟ 

امروز که آمریکا در ضعیف‌ترین موضع دفاعی تاریخ خود ایستاده است؛ فیلم‌های سوپرقهرمانی آمریکایی خودشان هم دیگر باورشان نمی‌شود که آمریکا نجات‌بخش دنیاست، ابعاد وحشیانه جنایات آمریکا واضح و معلوم شده است دیگر همه بهانه‌ها برای آماده نبودن افکار عمومی ایران در دفاع از انسانیت و مبارزه با آمریکا بیهوده است. صداوسیما، وزارت ارشاد، حوزه هنری، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان اوج، خبرگزاری‌های پرتعداد دولتی، همه نهادهای دولتی و حکومتی هنری و فرهنگیٰ جامعه سینمایی ایران، همه مستندسازان ایرانی، جامعه موسیقی‌دان‌های کشور و هر کس دیگری که بخشی از فرهنگ و هنر ایران به عهده او بوده است و امروز خروجی همه آنها ایجاد ابهام در خصوص مبارزه با آمریکا شده است، امروز مقصرند و دیگر راهی برای فرار از پاسخگویی وجود ندارد. زنگ انشاء تمام شده است، الان زنگ حساب است: آقایان چه کرده‌اید؟


http://tabasomemehr.ir/fa/News/73113/زنگ-انشاء-تمام-است؛در-فرهنگ-چه-کردیم؟تاملی-در-آمریکاستیزی-فرهنگی
بستن   چاپ