به گزارش تبسم مهر در روزهای پایانی اسفند 96 جمعی از پژوهشگران جوان حوزوی و دانشگاهی که در زمینه نسبت علم و دین و مسأله علم دینی فعالیت می کردند در نشستی برای هم اندیشی گرد هم آمدند. تمامی این جوانان نمایندگانی بودند که از سوی اساتید صاحب ایده و نظریه در زمینه علم دینی معرفی شده بودند و در کنار آنها نیز نمایندگان موسسات پژوهشی، آموزشی و رسانهای که در موضوع علم دینی فعالیت می کردند حضور داشتند.
اما رضا داوری اردکانی، نمایندهای معرفی نکردند و نامه ای برای دبیرخانه هماندیشی ارسال کردند که انتشار عمومی آن باعث بروز حواشی متعددی در طول دو هفته پس از انتشار شد. حواشی نامه تا حدی بود که دو نفر از روسای قوا درباره آن موضع گیری کردند و تعداد قابل توجهی یادداشت و مصاحبه درباره آن انجام شد که دبیرخانه هم اندیشی تمام این موارد را در کتابی با عنوان «بر نامه فیلسوف» گردآوری کرده است.
در طول یک سال و نیم گذشته از نشست سال 96، با اینکه دکتر داوری به دبیرخانه هم اندیشی علم دینی محبت داشته و ارتباط با جوانان این دبیرخانه را پذیرا بود، اما در اولین روز آبان 98 این فرصت پدید آمد تا جمعی از پژوهشگران علم دینی در نشستی در کنار استاد قرار گرفته و به گفتگو با این فیلسوف معاصر ایرانی بنشینند.
این هشتمین هماندیشی از سلسله هم اندیشیهای علم دینی بود که با حضور داوری اردکانی و در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. در این نشست ابتدا داوری درباره بحث تمدن نوین اسلامی و علوم انسانی اسلامی مباحثی را طرح نمود و سپس به سؤالات حضار پاسخ گفت که در ادامه گزارش مختصری از این نشست خواهد آمد؛
من از قبل از انقلاب به تمدن اسلامی فکر می کردم
داوری در ابتدای مباحث خود با اشاره به بحث تمدن اسلامی و امکان تحقق آن اظهار داشت که «هم من و هم شما به تمدن نوین اسلامی فکر میکنیم و من قبل از انقلاب هم به آن فکر میکردم و همین یکی از وجوه مشترک من با فعالین عرصه علم دینی است، اما اختلاف ما این است که شما آن را بسیار نزدیک و بلکه محصَّل میدانید ولی من آن را بسیار دور میبینم. من هر چند قائل به علم به معنای تطابق با واقع نیستم، اما انسان واقعگرایی هستم و شما در این مسیر، واقعیتها را نمیبینید؛ البته این واقعیتها برابر با جمهوری اسلامی نیست. مثلاً آیا این آموزش و پرورش، این بانک، این اقتصاد و این دزدیها و غارتها برای تمدن اسلامی و جمهوری اسلامی است؟ این مشکلات در برابر همه اهداف مقدس جمهوری اسلامی قرار دارد. این طور نیست که من قبلا از جمهوری اسلامی دفاع میکردم و اکنون نمیکنم.
اگر جامعه اسلامی ساختید آنگاه علم اسلامی دارید
مسأله من از سی سالگی و بلکه زودتر وضع تفکر در ایران بوده است؛ به وضع علم و فرهنگ، نظم اداری، راسیونالیته (که وبر به آن پرداخته است)، مدیریت و مسائل جامعه فکر کنید و بسنجید که در چه وضعی است! اگر جامعه اسلامی ساختید آنگاه علم اسلامی دارید و این مسأله نمیتواند بر عکس باشد. با فارابی، ابن سینا و ملاصدرا نمیتوانید مسائل این زمان که همگی مسائل غربی است را حل کنید. الان همه چیز غربی و متجدد است و باید دید چگونه میتوان با آن مواجهه کرد. از بانک، فضای مجازی، مدرسه، دانشگاه مدرن و پست مدرن و .... نمیتوانیم صرف نظر کنیم و آنها را میپذیریم. اما آیا مثلاً فضای مجازی را ما استفاده میکنیم یا اینکه او از ما استفاده میکند؟ ما دلمان خوش است که این وسیلهای است که ما آن را در راه مقصودمان به کار میبریم در حالی که تکنیک و قانون آن دارد دنیا را اداره میکند. امروز تکنیک و قانون تکنیک، همه دنیا را اداره میکند.
جهان جدید، جهان سکولار است
عالم جدید پوششی است بر دین و نمیخواهد شما به حقیقت دین برسید؛ جهان جدید جهان سکولار است و این، جهان نمود خدایی بشر و قدرت بشر است. این ادعای انا الحقی از ابتدای قرن 15 سابقه دارد. شما میگویید با سکولاریسم مخالفید و در استدلالهای آن خدشه کردهاید، اما باید توجه کنید که سکولاریسم یک وجود است و قانون جهان امروز، سکولاریسم است پس این مخالفت یک بحث منطقی نیست!»
یک نامه و بسیار حواشی
داوری در ادامه به نامه ای که روزهای پایانی سال 96 برای دبیرخانه هم اندیشی علم دینی نوشته بود اشاره کرد و گفت: «من یک نامهای نوشتم؛ برخی نپسندیدند، برخی مدارا کردند و بسیاری هم تأیید کردند. برخی با لطف رد کردند و من از همه آنچه گفته شد درس گرفتم و ممنونم. گروهی هم بودند که گفتند: به شما چه ربطی دارد که یک حرف درست را بنویسید! شما که مأمور حکومت بودید چکاره هستید که درباره علم اسلامی فکر کنید!؟ حرف این دسته سوم یک مطلب دارد که باید خوب به آن توجه کرد. لیبرالیسم یک ایدئولوژی است؛ کسانی هستند که نظر فرد را مهم میدانند، اما خوشمزه این است که میگویند: ما لیبرال و آزادیم ولی دیگری حق آزادی ندارد و نباید حرف بزند و حتی حرف درست همه نباید بزند! آیا من دشمن آزادیام یا شما دشمن آزادی هستید؟!
من در اول انقلاب نمیتوانستم درباره انحرافهای فکری سکوت کنم
در ابتدای انقلاب، اسلام را با پراکندگی خاطر و از روی ذوق و بدون اطلاع عمیق تفسیر کردیم. در سال 58 – 59 در دانشگاهها یک کتاب معارف تدریس میشد که چند اصل اساسی داشت.
اصل اول آن بود که از هست نمیتوان باید را نتیجه گرفت. در فلسفه اسلامی علم بر باید مقدم میشود. این حرف مشهوری است که در رنسانس اراده بر علم مقدم میشود. اما جدایی «هست» از «باید» را هیوم وارد فلسفه و توجیه کرد. این جدایی جزو فرهنگ رنسانس بود. این حرف درست بیجایی بود؛ از اینکه انسان حیوان ناطق است بایدی بر نمیآید. بنا بر منطق درست است اما من کاری به منطق ندارم که این نتیجه شود یا نه! هیچ کس با این اصل مخالفت نکرد. اما من باید مخالفت میکردم چون این سکولاریسم است. «باید» از باطن پاک آدمی بیرون میآید. هست و باید همه از «او»ست و اگر «او» علم، اراده و قدرت است «باید» هم از اوست.
اصل دوم تقدم انگیخته بر انگیزه بود؛ یعنی نتیجه بر نیت تقدم دارد. اما در دین «انما الاعمال بالنیات» است. دین با نیت قرین است و این دو با هم هستند. البته این درست است که در جاهایی باید به نتیجه نظر کرد و در بسیاری از افعال باید نتایج را محاسبه کرد. اما با این اصل دین، دین سوداگران میشود.
اصل دیگر هم تقدم توسعه سیاسی بر سایر وجود توسعه بود که این هم امکان ندارد؛ حتی در غرب و اروپا و امریکا هم تقدم با توسعه سیاسی نبوده است. بلکه ابتدا تمدن، بسطی پیدا کرده و بعد توسعه سیاسی اتفاق افتاده است. اما این حرفها، تفکر سیاسی ما را تسخیر کرد. امروز هم عین همان حرفها به نام آزادی، حقوق بشر و ... زده میشود در حالی که ما هیچگاه برنامه سیاسی و حتی هیچ برنامه دیگری نداشتهایم. برنامههایی هم که از دهه سی بوده، برنامه صرف پول نفت بوده است ولی برنامهای که بگوید دانشگاه، آموزش و هر چیز دیگری در کجا باشد نبوده است، چون ما تکلیف خودمان را روشن نکردهایم که چه جامعهای میخواهیم! وقتی شما در مجموعهای حرفی میزنید که با شما ناسازگار است حرف پیش نمیرود. اگر میخواهید بانک را از ربوی بودن خارج کنید، بانک تن به این کار نمیدهد. اگر این بانک، دانشگاه، اداره، آموزش و ... انقلاب اسلامی است که به نظر من تغییری نکرده است. در این صورت اگر بگویم چرا در کشور دزدی میشود، چرا فساد وجود دارد آیا نظرم نسبت به انقلاب تغییر کرده است؟! پس از این جهت نزدیکیم که همه یک مقصود و محبوب داریم ولی دوریم چون شما مشکلات را نمیبینید.»
جبر تاریخی حرف بی ربطی است!
در ادامه از جبر تاریخی در اندیشه داوری سؤال شد که وی گفت: «جبر تاریخی حرف بی ربطی است. جبر مربوط به اراده هاست؛ یعنی تحکم خلاف میل. در جامعه و تاریخ جبر نداریم، بلکه موجَبیت تاریخی است که در نتیجه سلسله عللی، معلول به دنبال میآید. در این صورت این سؤال مطرح است که تکلیف آزادی چه میشود و انبیاء، فیلسوفان و بقیه چه کرده اند؟ ما در مراتبی که هستیم زندگی های متفاوتی داریم. ما گاهی تابع محض زمانیم ولی این چرخ زمان تغییر میکند و این آدم ها هستند که آن را تغییر میدهند. بشر تاریخ دارد چون فکر، حافظه و اراده دارد. تاریخ مال بشر است اما بشر هر طور که بخواهد نمیتواند جهان را بسازد. یک طرح در تاریخ هست که حدود امکانات را معین میکند و در این حدود امکانات تغییرات ممکن است. آنهایی که به این حدود امکانات توجه دارند آزادترند؛ مثل متفکرین یا سیاستمداران متفکر.»
این نشست در نهایت با رونمایی از کتاب «بر نامه فیلسوف» به پایان رسید.