به گزارش تبسمن مهر اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری صحابی جلیل القدر رسول خدا (ص) به زیارت قبر امام حسین (ع) نائل شد و در همانجا بود که او اهل بیت (ع) را که هنگام بازگشت از شام به زیارت مزار حضرت سیدالشهدا آمده بودند، ملاقات کرد. عموم علمای تاریخ نقل کردهاند که در این روز سر مبارک امام به بدن ملحق و دفن شد. شیعه اعتقاد دارد که قول و فعل امام معصوم محل رجوع و استناد است. بنابراین حضور حضرت سجاد(ع) در روز اربعین در کربلا به عنوان فعل معصوم اهمیت و ضرورت زیارت بارگاه حضرت اباعبدالله (ع) در این روز خاص را میرساند.
چندی پیش کتاب «همراه با جابر در اربعین حسینی (ع)» نوشته حجتالاسلام والمسلمین جلیل جعفرزاده توسط انتشارات سمیع با شمارگان 300 نسخه، 100 صفحه و بهای 13 هزار تومان منتشر شد. حجتالاسلام جعفرزاده در این کتاب در دو فصل «فلسفه زیارت اربعین» و «اهمیت زیارت در روز اربعین» ضمن بحث تاریخی درباره زیارت اربعین و شرح سفر طولانی جابر از مدینه به کربلا برای زیارت به بحث حضور اهل بیت در کربلا در روز اربعین پرداخته و این نکته را اثبات کرده که در اصل ایده پیاده روی و زیارت بارگاه حضرت اباعبدالله(ع) در روز اربعین از طرف ائمه ارائه شده است. بنابراین این سنت متصل به فعل معصوم است و نه اینکه صرفا در بزنگاهی خاص در دوران معاصر بوجود آمده باشد.
«زیارت اربعین جلوهگاه تربیت»، «آداب حضور در پیشگاه نورانی معصوم (ع)»، «نگاهی نو به حکمتهای نماز و طهارت»، «امام سجاد (ع) در آینه واقعیتها: همراه با شرح و تحلیل خطبه آتشین امام سجاد (ع) در کوفه و مسجد اموی شام» و... از دیگر تالیفات منتشر شده جعفرزاده است. گفتوگوی مهر با حجتالاسلام جعفرزاده را در ادامه بخوانید:
عدهای پیشینه سنت پیادهروی در اربعین حسینی را به طلاب مستمند حوزههای نجف و سامرا باز گرداندهاند. به باور آنها این طلاب توانایی مالی برای سفر سواره به کربلا را نداشتند، بنابراین از چند روز پیشتر پیاده راه میافتادند تا روز اربعین را در کربلا باشند. هرچند که این روایت ممکن است بنا به استناداتی درست باشد، اما حداقل از عمر این سنت چند قرن میکاهد. شما در کتاب «همراه با جابر در اربعین حسینی(ع)» بحث تاریخی جالب و مفیدی را پیش کشیدهاید که میتواند نقطه آغازی هم برای پژوهشهای دیگر در این حوزه باشد. برای شروع نقد خود به این باور را مطرح کنید؟
البته در این کتاب بحث من صرفا تاریخی نیست. از تاریخ هم استفاده کردم تا بیان کنم که صاحب دلان و اهالی معرفت چه خون دلی خوردند تا مساله زیارت اربعین پایدار بماند. هرچند که در برهههایی از تاریخ این روند ضعفهایی پیدا کرد، اما هرگز قطع نشد و در اصل علما و بزرگان نگذاشتند که این قطع شود. بنابراین بحث من تاریخی و کلامی است و ناظر به معرفت شناسی شیعه. به نظر من هم خوب است که با همین سوال شروع کنیم تا بعد در ادامه به فلسفه زیارت و پیاده روی اربعین برسیم.
پیش از هرچیز بگذارید من مختصری درباره حوزههای علمیه شیعی در عراق برای شما بگویم. حوزه علمیه در اصل در شهر بغداد بود و مرحوم شیخ طوسی (ره) در این حوزه ریاست و کرسی تدریس داشت. تا اینکه این حوزه به دست برخی از مخالفان شیعه به آتش کشیده شده و خاکستر میشود. از اینجا بود که حوزه از بغداد به نجف منتقل میشود و علما و طلاب به این شهر مهاجرت میکنند. به دلیل وجود حرم حضرت امیرالمومنین در نجف طبیعی بود که دیگر علما و طلاب نتوانند از این شهر و حوزه دل بکنند. به هر حال اینجا بهتر میتوانستند درس بخوانند و هرکس هم که گرفتار میشد به در خانه حضرت امیر(ع) میرفت و همین باعث دلگرمی طلاب شد. به همین دلیل نجف تبدیل شد به مرکز علم و دانش و بعدها طلاب بسیاری از ایران و هند هم برای تحصیل بدینجا آمدند. در همین دوران کربلا هم حوزه خوبی داشت اما مراجع معمولا در نجف میماندند.
سنت پیادهروی فقط برای زیارت اربعین نبوده است. علمای در مناسبتهای مختلف این سنت را به جا میآوردندمرحوم میرزای شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو، سنتشکنی کرد و حوزه علمیه و کرسی درس خود را به سامرا برد. سامرا تقریبا در شمال عراق است و بارگاه امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) در اینجاست. با این اوصاف اما شهر سنینشین بود و قاطبه مردم ناصبی، بنابراین کسی به این دو شهر نمیرفت و حرم عسکریین در مظلومیت قرار داشت. اکنون هم در سامرا تعداد خانوارهای شیعی به عدد 30 هم نمیرسد. مرحوم میرزای شیرازی بسیار مردمدار بود و عقیده داشت که رفتار شیعیان باعث جذب مردم به سمت آنها میشود. بنابراین ایشان برای رونق زیارت حرم عسکریین (ع) و جذب مردم حوزه درس را به سامرا برد و دستور داد که هر طلبهای که به سامرا بیاید شهریهاش دوبرابر میشود. بنابراین اینکه سنت پیاده روی اربعین را به دلیل تهیدستی طلاب سامرا بدانیم، بیراهه است و شاید برخی از روی عمد و برای اثبات پیشینه نداشتن این سنت و عدم اتصالش به دوران معصوم و در نتیجه ضعیف کردن آن، بیانش میکنند.
در برخی منابع تاریخی درباره تعدادی از علما ذکر شده که مثلا فلان عالم شیعی بیش از 200 بار پیاده به زیارت کربلا رفته است. این نشان میدهد که مساله پیاده روی منحصر در اربعین هم نبوده است و علما به دلایل دیگری نیز پیاده به کربلا میرفتند؟
بله، سنت پیادهروی فقط برای زیارت اربعین نبوده است. علمای در مناسبتهای مختلف این سنت را به جا میآوردند. نقل است که روزی مرحوم علامه امینی صاحب «الغدیر» در کربلا تشریف داشتند که شخصی یهودی به خدمت ایشان آمد و پرسید که چرا شما شیعیان اینقدر در عزاداری روز عاشورا بزن و بکوب راه میاندازید و علم و کتل میگیرید و سروصدا میکنید؟ آرام عزاداریتان را بکنید تمام شود! علامه جواب دندان شکنی به او میدهد. ایشان فرمودند که ما شیعیان یکبار سرمان کلاه رفت و همان برای ما بس است. اگر در غدیر هم ما چنین میکردیم دیگر کلاه سرمان نمیرفت. غدیر فراموش شد که عاشورا بوجود آمد و ما هرچه میکشیم از فراموشی غدیر است. امام ما را به قتل رساندند و ما باید سروصدا کنیم. به این هم اکتفا نخواهیم کرد و به همه میگوییم که داستان از چه قرار است و از کجا ناشی شده؟ باید در بوق و کرنا کنیم چرا که امام و نفس مطمئنه ما و دردانه خدا را بیجرم و جنایت به قتل رساندند. علامه امینی در ادامه فرمودند که ما فقط به عاشورا هم اکتفا نخواهیم کرد.
در سوال پرسیدن یهودی از علامه امینی برای عزاداری عاشورا نکته مهمی هم نهفته است. اینکه اصولا جمعیت مسلمان نشین کربلا در دوران اموی کمتر بود و به همین دلیل هم این شهر بدل به قتلگاه شد، چرا که گمان داشتند به دلیل جمعیت غیرمسلمان هیچگاه صدای حضرت اباعبدالله به دیگران نخواهد رسید، اما نه تنها چنین نشد که در چهل روز بعد شرایطی پیش آمد که این اتفاق در دل تاریخ به عنوان یک رخدادی زنده باقی ماند و اکنون جهانیان از آن خبر دارند.
عبیدالله بن زیاد نامهای به حر نوشته و دستور میدهد که حسین(ع) را در کربلا متوقف کن. خود امام معصوم میدانست که قرار است در کربلا چه رخ دهد، اما چرا ابن زیاد اصرار به کربلا دارد؟ چون کربلا در آن دوران کوره دهاتی بود و جمعیت زیادی از مسیحیان و یهودیان نیز در آن حوالی زندگی میکردند. وهب بن وهب هم از نصرانیهای کربلا بود که مسلمان شد و در عاشورا آن سلحشوری را از خود نشان داد. ابن زیاد گمان میکرد که با کشتن اباعبدالله(ع) در کربلا آب از آب تکان نخواهد خورد. اما چنین نشد و این به دلیل تصمیمی بود که حضرت سیدالساجدین امام سجاد(ع) گرفت. سر تا پای این تصمیم خداگونه بود. قرار بود امام سجاد(ع) همراه اهل بیت به مدینه برود اما با عمه بزرگوارش حضرت زینب (س) تصمیم گرفتند که بیایند به کربلا. همین تصمیم عاشورا را به عرش اعلا رساند و این کار خدا بود. آنی که کربلا را کربلا کرد، اربعین بود. حضرت و اهل بیت سه روز در کربلا ماندند.
ابن زیاد نامهای به حر نوشته و دستور میدهد که حسین(ع) را در کربلا متوقف کن. خود امام معصوم میدانست که قرار است در کربلا چه رخ دهد، اما چرا ابن زیاد اصرار به کربلا دارد؟ چون کربلا در آن دوران کوره دهاتی بود و جمعیت زیادی از مسیحیان و یهودیان نیز در آن حوالی زندگی میکردندبگذارید درباره این سه روز هم کمی صحبت کنم. زمانی که حضرت اباعبدالله (ع) در سفر خود به عراق به سرزمین نینوا رسید مرکب دیگر قدم از قدم برنداشت. به دستور حضرت پیرمردی از اهالی را به نزدش آوردند و آن پیرمرد درباره نامهای مختلف آن سرزمین گفت و از جمله آن به کربلا اشاره کرد و حضرت به یاران و اصحاب فرمود که همه پیاده شونذ که مقصود همینجاست. بعد امام مردم را جمع کرد و فرمود: «من و همه یاران و اصحابم اینجا کشته میشویم خون ما به ناحق ریخته میشود. بعد این سرزمین زیارتگاه خواهد شد و از اقصی نقاط دنیا برای زیارت من خواهند آمد. شما مردم کربلا موظفید که سه روز آنها را مهمان کنید.»
مهمانی در اسلام نیز بیش از سه روز نیست، باقی روزها خود مهمان باید خود را دریابد. زائران حرم حضرت اباعبدالله (ع) نیز باید در سه روز نخست دست به هیچ کاری نزنند و نوحه و ناله کرده و به کسب معرفت بپردازند. به عبارتی برای رسیدن به این معرفت باید دغدغه خورد و خوراک در آن سه روز را نداشته باشند. این موارد همه از ریزه کاریهای زیارت اربعین است. مردم عراق نیز الحق به عالیترین وجه به این دستور حضرت سیدالشهدا عمل کرده و در این میزبانی کم نمیگذارند. عراقیها اعتقاد دارند که رزق مقسوم آنها در طول سال در اربعین با پذیرایی از عزاداران حسینی(ع) محقق میشود و داستانهای دلکشی از این پذیرایی وجود دارد. به برخی از این اتفاقات در پذیرایی در کتاب اشاره کردهام.
اما بپردازیم به حضور معصوم در اربعین. پس از رخداد عاشورا امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) هرچند خطابههای آتشینی داشتند، اما قدرت مانورشان اندک بود. ولی در روز اربعین هر آنچه را که خواستند انجام دادند. در این سه روز تمامی داستان را در بوق و کرنا کردند. اهل بیت رسما برای عزاداری به اربعین آمدند و راه دیگران را باز کردند. پیشتر مردم از آمدن به کربلا هراس داشتند. بنابراین شکوفههای عاشورا در اربعین به بار نشست و به همین دلیل اربعین اهمیت ویژهای دارد.
باب شدن عزاداری برای حضرت سیدالشهدا(س) از روز اربعین بود؟
من در کتاب «امام سجاد (ع) در آینه واقعیتها مفصل درباره این موضوعات صحبت کردهام. ببینید هرچند که حضرت زینب (س) در شام به عزاداری پرداخت، اما عزاداری برای حضرت سیدالشهدا (ع) از اربعین باب شد. با اربعین بود که دیگر دشمن نتوانست از رواج معرفت عاشورایی جلوگیری کند و آنچه که به عاشورا قدرت نشو و نما داد، اربعین بود. اصولا اربعین یعنی بلوغ و انسان هم وقتی به 40 سالگی میرسد عقلش کامل میشود. اهل بیت نیز در اربعین اهداف عاشورا را شکوفا کردند و کربلا در اربعین بازتاب جهانی پیدا کرد.
پس از رخداد عاشورا امام سجاد(ع) و حضرت زینب (س) هرچند خطابههای آتشینی داشتند، اما قدرت مانورشان اندک بود. ولی در روز اربعین هر آنچه را که خواستند انجام دادند. در این سه روز تمامی داستان را در بوق و کرنا کردند. اهل بیت رسما برای عزاداری به اربعین آمدند و راه دیگران را باز کردندکمی بیشتر درباره پیشینه تاریخی سنت پیاده روی در اربعین صحبت کنید. شاید بشود با بحث پیرامون حضور جابر بن عبدالله انصاری در کربلا به این مساله پرداخت.
جابر در مدینه حضور داشت. از مدینه تا کربلا چیزی در حدود دو هزار کیلومتر راه است، اما او با وجود کهولت سن به همراه عَطِیَّه بن سَعد بن جُناده عَوفی به کربلا آمد و به امام سجاد (ع) ملحق شد. از این دوران به بعد در دورههای مختلف شیعه برای عزاداری اربعین به کربلا میآمد، چرا که این کار باعث ناکارآمدی دشمن در نابود کردن ترویج اهداف قیام اباعبدالله(ع) شده بود. شیعه اکنون پس از گذشت 1390 سال این قضیه را حفظ کرده است. همانطور که اشاره کردم این مساله در اصل با تصمیم امام سجاد(ع) متولد شد. به عقیده شیعه فعل امام معصوم بخشنامهای از طرف خداست. بنابراین امام سجاد(ع) به امر الهی این تصمیم را گرفت. کار امام را باید امام تعریف کند و ممکن است اگر کسی دیگر دست به این کار بزند، نقصان و کاستی در آن پیش آید.
اما چرا پیاده روی؟ عرضه کردن مذهب شیعه به جهانیان جز با تظاهرات نمیشود و پیاده روی حالتی از تظاهرات است. شیعه همیشه در اقلیت سیاسی بود و نیروها پراکنده. پیاده روی اربعین قدرت و اقتدار شیعه را نشان میداد. مرحوم آیتالله سیدمحمود شاهرودی بیش از 250 بار پای پیاده به کربلا رفت. اشاره کردیم که سنت پیاده روی اختصاص به اربعین ندارد. در روز عرفه هم پیاده به کربلا میرفتند. در نیمه شعبان و... سنت پیاده روی به سمت کربلا در نیمه شعبان هم دیرینه است. در این روز پیاده روی مرسوم بود، چرا که روز تولد امام عصر و امام حی است و مردم پیاده به کربلا میرفتند تا نشان دهند که عاشورای دیگری خلق نشده و امام دیگری به مسلخ برده نمیشود.
دشمن اما از این پیادهروی میترسید. در زمانهای مختلف حکام جور تلاش کردند تا این سنت را از بین ببرند و قطعش کنند. در دوران صدام که حتی نیروهایش با هواپیما و هلیکوپتر از بالای سر زوار پرواز میکردند و سعی داشتند با شکستن دیوار صوتی هراس در دل مردم بیندازند، علما و طلاب نگذاشتند این سنت قطع شود.
همه تلاش علما برای زنده نگه داشتن سنت زیارت اربعین به دلیل حضور حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) بود. تمامی این پیادهرویها در اصل ناشی از حرکت امام معصوم است و شاید اگر صرفا حضور جابر در اربعین اتفاق میافتاد کار به اینجا نمیرسید. کار جابر را امام تایید کرد و از این پس بود که این صحابی جلیل القدر نیز شناخته شد. جابر بن عبدالله مزد خدماتش به شیعه را از اربعین گرفت. اصولا اربعین روز مزد گرفتن هم هست. امام حسین(ع) مزد جانفشانیاش در کربلا را از اربعین گرفت.
این پیادهروی بجز نقش مهم سیاسی، اثرات تربیتی بسیاری هم دارد. همانطور که گفتم اندیشه عاشورایی در اربعین شکوفا شد و حقیقت زیر خاکستر مانده عاشورا را اربعین دوباره شعلهور کرد. بنابراین اربعین اعتقادساز، اخلاقساز، دین ساز، ولایتمدار ساز و رفتار ساز است. پیاده روی نشان دهنده توامان فرهنگ و نیروی شیعه است. شیعهای متحد که میتواند مقاومت جانانهای در مقابل دشمن داشته باشد. من در کتاب «همراه با جابر در اربعین حسینی(ع)» به برخی از رخدادهای زیبایی که در دل همین پیاده روی اربعین اتفاق افتاده اشاره کردهام که نشان دهنده نقش تربیتی زیارت اربعین و سنت پیاده روی است که مخاطبان میتوانند به آن مراجعه کنند.